در را جوری میکوبید که خیال کردم، صاحبخانه نداشته مان، آمده تا جور و پلاس ما را توی کوچه بریزد. از آنجایی که وقتی دنبال چیزی بگردی، پیدا نمیشود، دنبال چادر گل منگلی بودم که دخترها توی فیلمها سرشان میکنند. اما خب حتی چادرهای گل منگلی مادرجان که همواره روی دسته مبلها آماده همکاری هستند، غیبشان زده بود. خلاصه یادم افتاد چند وقتی است یک آیفون تصویری هایم، گرچه سیمهایش اتصالی دارد و هیچوقت در را باز نمیکند، اما نعمتی خدا، تصویر کوچه را یکجوری نشان منبع
درباره این سایت