رعنا خاله می‌گفت: کفن که مفت باشه، همه میخوان که بمیرن!

مسخره‌اش میکردم و می‌گفتم یعنی کسی زندگی را به کفن مفت می‌د؟! فکر کن بگویند اگر بمیری به تو کلی هم پول می‌دهیم. باز هم دلت می‌خواهد که بمیری؟ اصلا بعد مردنت این پولها به چه دردی می‌خورند؟

شاید تقصیر من است که کلی احساسی به ماجرا نگاه می‌کنم و زندگی را دوست دارم حتی با تمام بی‌پولی‌هایش! ولی دیگران حتی مرگ را هم مفتکی دوست دارند!!

مثلا حسن قلی توی هر مهمانی، وقتی سیگار تعارفش می‌کنند. خوشحال شده و سیگار می‌کشد. حالا عمرش کم شود یا زیاد، چندان هم مهم نیست. مهم اینست که چیزی مفت گیرش آمده.

یا فریده خانم که هیچوقت بسته اینترنتی برای فسخ و فجورش نمیخرد، یا با وای فای همسایه گند میزند به دنیای مجازی و یا به این و آن می‌گوید: هات اسپاتت رو باز کن ببینم!!

یا همین زن مش قاسم موقع مرگ هم به فکر النگوهایش بود که پرستارها با انبر شکستن! خب موقع دیالیز و هزار کوفت و زهرمار، واجب بود 50 تا النگوی تنگ به دستانش داشته باشد؟! او هم دلش نمیخواست حتی یکی از النگوهایش را از دست بدهد ولی از دست دادن کلیه‌ها برایش مهم نبود.شاید درد کلیه‌ها او را نکشت و درد النگوها جانش را گرفت.

اصلا بی‌خیال او .پشت سر مرده که نباید اینقده حرف زد.

بحث سر کفن مفت و مرده بود تا اینکه تصمیم گرفتیم به تماشای یک نمایش زیبا برویم که روی بلیت‌هایش نوشته شده بود " تماشای این نمایش برای عزیزان زیر 18 سال توصیه نمی‌شود".

 

ما هم که طبق آمار رسمی این ممکلت دوبار بیشتر این 18 سال را رد کرده‌ایم با آسودگی خیال در یک جمعه‌ی زیبا، بلیت تهیه نموده و خودمان را به تنها سالن این شهر بزرگ رساندیم

در سالن متوجه شدیم ده درصد از تماشاگران عزیز، کودکان و نوجوانان زیر 18 سال هستند، ده درصد ن و مردان مسنی که معلوم است برای اولین بار به این مکان آمده اند. حدود 50 درصد ون، تمداران و مسئولین شهر بودند و چیزی حدود 20 درصد را جوانان بالای 18 سالی تشکیل می‌دادند که عضو انجمن خاصی بودند و از لباسهایشان این داستان مشخص بود.

ده درصد هم عزیزانی مثل من بودند که بلیت ه بودند و عاشقانه برای تماشای یک تاتر رفته بودند! اما

چراغهای سالن که خاموش شد، صدای گریه کودکی روی اعصابمان رژه رفت. 5 دقیقه بعد مادرش برای ساکت کردن کودک یک پاکت پفک به دستش داد و گریه کودک به خش خش سلفون پفک مبدل شد.

ده دقیقه بعد صدای موبایل پیرزنی با آهنگ "سماور آلمیشام، سیلنی یوخدی" بلند شد و پیرزن در حالیکه گوشهایش خوب نمی‌شنید با صدای بلند شروع به صحبت کرد. دو پسر جوان که جلوی من نشسته بودند، در حین شکستن تخمه، رانی ها را هم به دست گرفتند و با صدای پیسسسسسسس این رانی‌ها را باز کرده و شروع به خوردن کردند.

نیم ساعتی وضع همین بود تا اینکه کودکی از ته سالن با صدای بلند گفت: من جیش دارم و مادرش در حالیکه دستش را گرفته بود با کفشهای پاشنه میخی بلند از روی سکوی بالا به طرف در رفت.

همین طور که نمایش به جاهای حساس می‌رسید، مادری دست دختر نوجوانش را گرفت و گفت: پاشو بریم بیرون، اینا حیا رو خوردن آبرو رو قی کردن دوره آخر الزمان شده خجالتم نمی‌کشن جلو بچه این حرفها رو میزنن!

از آنجایی که نشسته بودم اضطراب بازیگران و چندبار هم توپوق زدنشان را دیدم. میشد کاملا درکشان کرد. من حتی برای پایان نمایش و یک جیغ بلند بر سر دیگران، لحظه شماری میکردم. تا اینکه نمایش تمام شد و بازیگران به ترتیب برای عرض ادب و احترام به جلوی سن آمدند. جالب اینکه فقط ده درصد تماشاچی‌ها تشویق میکردند و بقیه مثل بچه‌مدرسه‌ای‌هایی که زنگ تفریحشان زده شده باشد. از در سالن بیرون میرفتند.

در این میان کارگردان آمد و از همه‌ی مهمانانی که از ارگان‌های مختلف تشریف آورده بودند، تشکر کرد. و کاشف به عمل آمد که تمامی این عزیزان مجانی به تاتر دعوت شده‌اند. آنقدر مال مجانی خوشمزه است که بیایند و پولی که ما به بلیت داده‌ایم را حیف و میل کنند.

در بیرون سالن، اکثر مفت‌خورها نه تنها لذت نبرده بودند (البته که ما هم از حضورشان لذت تاتر را از دست دادیم) بلکه ناراحت بودند که این دیگر چگونه هنریست. چرا سینما دعوت نشده بودند؟ اصلا تاتر به چه دردی میخورد؟ و

تا اینکه پیرمردی از آن طرف گفت: خوب بود نفری 25 خرج میکردین؟ مفت بود خب برا مال مفت ایراد نمی‌گیرن. من که لقمه‌ی مفت رو پس نمیزنم!

یهو یادم افتاد، رعنا خاله هم می‌گفت: اگه کفن مفت باشه، خیلی‌ها میمیرن!!!

بودند ,درصد ,صدای ,سالن ,نمایش ,اینکه ,صدای بلند ,رعنا خاله منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

دانستنی های دکوراسیون rahaco.net فان سیتی , عکس بازیگران, عکس خنده دار, عکس عاشقانه, مدل لباس روزمرگیهای دختر سخت کوش Никтофилияৎ୭ پورتال و سایت تفریحی خبری ایرانیان raminfalahati