بچه بودم. هنوز به مدرسه نمی‌رفتم. آن روزها در خانه کوچکی زندگی می‌کردیم که دستشویی ما و همسایه شریکی بود! یعنی باید یک آفتابه به دست می‌گرفتیم و جلو در دستشویی می‌ایستادیم. (اینم شد زندگی؟) کلی مدل‌های سرفه و عطسه را در همان روزها و آن خانه کوچک یاد گرفتم. ماجراهای دستشویی شریکی بماند برای یک روز که حالش را داشتم؛ اما آن روزها در آن منطقه گرم سازمانی، همسایه‌ای داشتیم که مرد جالبی بود. مردی که یک گله بزرگ گوسفند داشت. دستشویی ,روزها منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

Soroush Dadashi Official Website پورتال و سایت تفریحی خبری ایرانیان آناهیتا فیلم , دانلود فیلم های ایرانی99,دانلود فیلم های هندی ,danlod filmhaye khareji 2020,danlod filmhaye khareji 2021 ,دانلود فیلم های 2021,دانلود رایگان فیلم های خار آزمایشی هیئت بیت العباس تهران پورتال و سایت تفریحی خبری ایرانیان دکوراسیون گندمی شرکت شهید مطهری شوراب چهارباغ مهرپارسی